خیلی دوری ازم، نه؟ فکر نمی کنم هیچ ایده ای داشته باشی. این تویی ک پشتش به منه، توی افق نگاهت نیستم قاعدتا. چطور می خوای بفهمی چقدر ازم دوری وقتی حتا نگاهم نمی کنی؟ ولی من دارم می بینمت، اندازه یه نقطه شدی تو اون دور دورا، ولی هنوز هستی. غم انگیزه نه؟ فکر نمی کنم بدونی از چی حرف می زنم. وقتی نفس هات به صفحه چوبی تابوتِ جلوی صورتت می خوره و بر می گرده، دنیا برات همینقدر کوچیکه. وقتی زودتر از موعد، خودت رو دفن کرده باشی چیز زیادی نمی مونه ک بخوای برگرده. و متاسفم ک با این وجود، هدف صحبت هام می شی. ک لذت بخش می کنی نیکوتینی ک پایین می دم رو، یا خیال پردازی ـم می شی وقتی توی خون ـم یه آرامش شیمیایی هست. پاییز جدیدی داره از راه میاد تا یکم دوباره واقعی بشیم. سایه ها کش میان و وارد شب های بی خوابی می شیم. و هیچ چیز جدیدی پیش نمیاد، و این دقیقا چیزی ـه ک می خواستی.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها