منظور نه دور نما نگر بودن است، نه افق آن است ک دریا و آسمان را بهم می رساند. منظور، ساعت ها، و حتا بیداری ها را در گوشه ای افتادن و جنازه وار زندگی کردن است. تنها پیدا کردن دستاویزی برای نفهمیدن گذر ثانیه ها، مشغول به انجام هیچ کاری. تنها، برطرف کردن ابتدایی ترین نیاز های فیزیکی فقط برای آنکه راحت تر هیچکار نکنیم. و چیزی مانع نشود، برای هیچ کار کردن. می دانی؟ نه. و تو آنقدر دوری ک دگر هیچ نمی دانی. نه، تو آنقدر رفتی ک حال تنها مانده برایت خیال پردازی های غیر واقعی از آنچه ک فکر می کنی بدان دچار هستم. فکر می کنی، دلکنده از گذشته ام، و وجودی را با قربانی کردن خویش نجات داده ای؟ نه، هر آنچه هستم، سالهای سال از تفکراتت به دور است. ای کاش ک سرانجام، ثانیه ها از کار بیفتند و این افقی بودن ها، ابدی شود.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها