همچون یک قطره جوهر افتاده در لیوانی آب، در حال گسستنیم. این روند، نهایتا بی رنگ می کند ما را. محو و نامرئی، گمشده درمسیر های تصادفی. مانند شناور شدن دود سیگار توی هوا یا غوطه ور شدن بدنی، در تاریکی های میان سیاره ای. در مسیری نامرئی به سمت این بی نظمی، بی هدف تاب خوردن تا ک از بین رفتن؟ تا شاید، کاملا فراموش شدن. و اینها را می گویم ک اندکی بفهمی، چگونه ام. مقابلم، تمام سالهای باقی مانده ازم مثل قاب های عکس ردیف شده است و مشترکا تمام آنها دچار نقصان است. انگار چیزی از آن حذف شده است ک باید آنجا می بود. باید آنجا می بودی ک اینگونه حال، توی فضای خالی شده ی کنارم کشیده نشوم. مثل در پوش چاه می مانی، می دانی؟ در حال تخیله شدنم، توی تاریکی های ناشناخته. و هیولاهای بچگی م، با شاخک های بلندشان ردیف شده اند برای پا گذاشتن توی واقعیتی ک میشناخته ام. برای اینکه مرا با خود ببرند. این درخت بی ریشه تا سرنگونی نسیم ملایمی را بیشتر فاصله ای نیست. تنها یک فوت، برای فرو افتادن. سقوط کردن، و سالها سقوط کردن.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها