در مقام انسانی مرده، صبح به صبح در زندگی دیکته شده ای قدم می گذاریم ک بر آن تغییری نیست. به مثابه ی یک پروتکل انسانی، مسیر مشخصی داریم. کاملا هدایت شده برای مصرف کردن، فکر کردن و عمل کردن. واکنشی یکسان جمعی مان در برابر حوادثی خارج از کنترل، نشان از درست عمل کردن سیستم می دهد. کنترل ذهنی یکپارچه توسط مدیا، و نظام طبقاتی تو در تو ک اعمال شده بر همگان است، خودآگاهی فردی را در راستای یک تفکر کنترل شده جمعی قرار می دهد ک باعث می شود فکر کنیم، آنچه هستیم حاصل انتخاب های خودمان است. غیر از این بودن، جرم نیست اما برچسب می خورد. انگشت نما و طرد می شود. مانند انسان های جذامی، تافته ای جدا بافته برای زیستن. و بشارت ها ما بین اذهان متهم کنندگان نسبت آنها چیزی به جز حماقت، گناه و دیوانگی نیست. در این بین، سر بر آوردگانِ این تلقین، ک از برچسب خوردن می ترسند و با احتیاط مشغول به همان زندگی دیکته وار شده اند روح پژمرده ای دارند. آنها لیک، درون جامعه ای تنهایند ک او را نمی شناسد و دلبسته به قلب هایی ک ذهنشان همچنان درون زندان نامرئی توهم آزادی دارد و چشمانشان دگر نمی بیند. پس آن چنان می شود ک برخلاف باقی، هرچند واقف به این زندان، جنازه وار ادامه می دهد.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها